بچه های شیمی.بهمن 90.حکیم سبزواری

خب یه سلام عجیب بعداز سالهای بسیار گذشته...

یه جورایی آخرین پست ما سال 93بوده و من خودم 95فارغ التحصیل شدم و

میدونم دیگه کسی ازبچه های ماتو این وبلاگ واین جورجاها نمیان

اینستاگرامو.و.و.و... دیگه خودتون میدونید چه خبره.

من قصدم از گذاشتن این پست فقط اینه که از بچه های بهمن90 یامهر91 اگه کسی یه موقع گذرش اینجاافتاد ویادش بود همچین سایتی رو بیاد تو اینستاگرام به من دایرکت بده که مطلبی به یادگذشته ها والبته مفید وچیزایی که از شیمی یادشونه یاکارشونه بذاریم اینجا به درد بچه های درحال تحصیل رشتمون بخوره.

راستش منم بعد این همه سالها یه دفعه یادم اومد ازش وگفتم یه کارخیلی خیلی کوچیک ومفید شایدبشه وهمین.

instagram ad.me:   mebrahim.p

ممنون وخداحافظ.



           
پنج شنبه 1 خرداد 1399برچسب:یافتن گمگشته ها, :: 23:31
محمد ابراهیم پیرگزی

اهااااان اقااااااا راستی تبریک میگم غذاها رو..هم گرون کردن.. هم لطف کردن وکیفیتشم کاهش دادن......

.

.

ازهمین جامیگیم دانشگاه متشکریییییییممممممممممممم دمتون گرم که معده ی دانشجویارواز اک بندی درمیارین ومیندازین توجاده تا.......

.خودتون بگین باقیشو دیگه..خنده



           
سه شنبه 8 مهر 1393برچسب:, :: 14:42
محمد ابراهیم پیرگزی

دوستان سلام به همگی....

 

به قول بچه ها...اقااااااااا ماروببخشید که مدت طویلی نبودیم...

 

 انشاا...خدابخاد ویه کم خلوت شیم ازخجالتتون درمیایم...

 

موفق وسربلندباشید.....



           
سه شنبه 8 مهر 1393برچسب:, :: 14:37
محمد ابراهیم پیرگزی

باسلام خدمت تمامی دوستان وبازدیدکنندگان عزیز:

راستش به علت اینکه شخصاخودم به عنوان مدیرالان حداقل3یا4ماه که پست ومطلبی تووبلاگ نذاشتم واسه همین یه نظرسنجی گذاشتم واسه اینکه این وبلاگ هنوز ارزش اینو داره که ادامه داشته باشه یاحذفش کنیم پس بااین حال از تمام بازدیدکنندگان عزیز خواهش میکنم باتوجه به برداشتی که از مطالب وبلاگ داریدحتما درنظرسنجی شرکت کنید.باتشکرفراوان کوچیک شمامدیروبلاگ



           
سه شنبه 28 خرداد 1387برچسب:, :: 21:51
محمد ابراهیم پیرگزی

عکسي از خواننده محبوب با اون صداي دلنشينش

من به عنوان يکي از طرفداراي سفت وسخت آقاي طليس چي

شما چطور؟

به همه دوستان توصيه ميکنم حتما موزيک وموزيک ويديو هاي اين خواننده عزيزرو گوش کنن چون واقعا بسيار زيباست

علیرضا طلیس چی و علی ضیا در برنامه خوشا شیراز



           

سلام فقط خواستم بگم شب يلداتون صاف وساده بدون هيچ حرف ديگه اي مبارک.

خب فقط يه چيز ديگه بگم ويه چندتا مطلب واسه امشب بذارم وديگه.......

.

.

.

.

.

.

هيچي چيز زياد مهمي نبود فقط خواستم بگم اونايي که امتحان رياضي خراب کرديد نگران نباشيد انشاالله آخر ترم جبران ميشه.

شادو پيروز باشيد وبلندترين شب سال 91بهتون خوش بگذره چه در صورتي که ميريد پيش خانواده يا اينکه مثل ما..........

اس ام اس شب يلدايي:

سلام ، خوبی ؟ لطفا امشب در دسترس باش !

آخر پاییزه ، جوجه ها رو میشمرن !!!

.

امشب را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم

شب یلدا ، این شب زایش مهر و میترا ، شب زایش نور و روشنائی

بر تو ایرانی مبارک

.

باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ،از دل شب یلدا

جشن مهر و روشنایی به ما هدیه میدهد

یلدایتان مبارک

.

شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر

زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر

شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق.

.رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشق

شب یلدایتان پرستاره و پرخاطره باد

.

تو خوبی….تو بهترینی….تو تکی

اینم از هندونه شب یلدات. بذارشون تو یخچال خنک شه ! یلدا مبارک

.

قیمت پماد سوختگی شب یلدا(چله)خیلی خیلی بالا میره

اگه نگرفتی زود تر بخرش شاید هندوانه ای که گرفتی سفید در بیاد ها

  اون وقت لازمت میشه

اينم يه چندتا شعر کوچولو:

شعر طنز جالب برای شب یلدا ۹۱ شعر طنز جالب برای شب یلدا ۹۱

.:: شعر طنز جالب برای شب یلدا ۹۱ ::.

یک امشب را نخواب ای نور دیده ! / شب یلدا رسیده !
که خواب از چشمها یکسر پریده ! / شب یلدا رسیده !
بکن کیف از سر شب تا سپیده / شب یلدا رسیده !

 

.:: شعر طنز جالب برای شب یلدا ۹۱ ::.

هجوم میهمانان گرامی / پی عرض سلامی
فزون تر بهر عرض احترامی / و البت صرف شامی!
جلوی درب منزل صف کشیده / شب یلدا رسیده !

.:: شعر طنز جالب برای شب یلدا ۹۱ ::.

تتق تق تق صدای کوبه ی در / فک و فامیل همسر
فریبرز و مجید و دائی اکبر / تقی خان با سه خواهر
زری خاتون و مرجان و فریده / شب یلدا رسیده !

.:: شعر طنز جالب برای شب یلدا ۹۱ ::.

نگاهی زیر چشمی کن به آنور / به حالات غضنفر
دو پرس و بعد از آن یک پرس دیگر / پس از یک ربع، از سر
تو گویی معده اش ترمز بریده / شب یلدا رسیده !

 

 



           
پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 1:6
محمد ابراهیم پیرگزی

باسلام خدمت تمامي شما دوستان وبازديدکنندگان عزيز:

خواستم به اطلاع همکلاسياني که ميخواستن بدون نويسنده شدن در وبلاگ مطلبي رو به عنوان پست ارسال کنند بگم که با عضو شدن در وبلاگ هم ميشه مطلبي رو به عنوان پست موقت ارسال کرد که بعد از تاييد مدير رو وبلاگ قرار ميگيره .

همانند يکي از اعضا که پست هاي  ارساليش رو ,رو وبلاگ ميتونيد ببينيد .

خب در ضمن لازم هم نيست با اسم واقعيتون باشه مثل شرطي که براي نويسنده شدن گذاشته بوديم.

فقط بايد مطالبي که پست ميکنيد  مطابق با قوانين کشورعزيزمون ايران باشه تا تاييد بشه.

موفق وپيروز باشيد.

با تشکر مدير وبلاگ



           
شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 2:22
محمد ابراهیم پیرگزی

خب اينم يکي ديگه که حسابي ديگه بهتون بچسبه:

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خوندن به تفریح رفته بودن و هیچ آمادگی برای امتحان نداشتن.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای رو سوار کردن . به این صورت که سر و صورتشون رو کثیف کردن و مقداری هم لباساشون رو پاره کردن و تو ظاهرشون تغیراتی رو به وجود آوردن .
بعد به دانشگاه پیش استاد رفتند. ماجرا را این طور برا استاد گفتن... که دیشب به یه مراسم عروسی در خارج از شهر رفته بودیم. و در راه برگشت از شانس بد ما یکی از لاستیک های ماشین پنچر شد وبا هزار زحمت وهل دادن ماشین رو به حایی رسوندیم و این طور بود که به امادگی لازم برای روز امتحان نرسیدیم در نهایت قرار میشه که استاد سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این چهار نفر برگزار کند.
اون ها هم خوشحال از این موفقیت سه روز تمام درس می خونن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن . استاد عنوان میکنه به خاطر خاص و خارج از نوبت بودن امتحان باید هرکدوم تو یه کلاس بشینند و امتحان بدن. انها هم به دلیل امادگی کامل موافقت میکنن...
امتحان حاوی دو سوال بود......
1- نام و نام خانوادگی (6نمره)
2- کدام لاستیک ماشین پنچر شد؟
(14نمره)
الف) لاستیک سمت راست جلو
ب)لاستیک سمت چت جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چت عقب
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی : اساتید دانشگاه خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکنید باهوش و زرنگ هستند !





منبع : 4جوک



           
پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, :: 23:50
محمد ابراهیم پیرگزی

با سلام خدمت تمامي شما دانشجويان عزيز: راستش من ساعت 10شب تازه يادم اومد  که امروز, روزدانشجوست و من مطلبي رو وبلاگ نذاشتم واين روزو به شما تبريک بگم.خب حالا يه چند تا مطلب وطنز ميذارم که اميدوارم خوشتون بياد

روز قلم های تیز، روز فکرهای خلاق، روز اندیشه های نو، روز تو، روز دانشجو مبارک
+++
روز دانشجو را به تو تبریک نمی گویم
تو را به این روز تبریک می گویم که این روز بی تو، و بی حس "آرمان خواهی" و "ایمانت به حق طلبی"، وجودی بی معناست
+++
دانشجو یعنی تلاش، امید، آینده، صبر، یعنی تو، یعنی من، یعنی تمام اونایی که رفتن تا ما بمونیم
روزت مبارک
+++
شمع شدی، شعله شدی، سوختی
خاک تو سرت هیچی نیاموختی!
روزت مبارک
+++
تا حالا یه بچه مارمولک دم بریده تحصیلکرده رو تو یه پلاستیک پرس شده دیدی؟
اگه ندیدی یه نگاه به کارت دانشجوئیت بنداز!
روزت مبارک دانشجو!
+++
تعریف دانشجو:
موجودی بی پول. نحیف و لاغر که از نیکوتین و تخم مرغ و گوجه تغذیه می کند! معمولا افسرده است! دارای خط ایرانسل و دشمنی عجیبی با کتاب دارد!
روز این موجود نفرین شده گرامی باد!
+++
دانشجو اگر عاشق شود، بی پرده مشروط می شود
چیزی شبیه فاجعه با عشق ممکن می شود!
+++
دانشجوی عزیز! مهندس بعد از این! واحد پاس نکن! کلاس دو در کن! استاد مسخره کن!
خلاصه... دانشجوی نمونه!
روزت مبارک!
+++
دست از طلب ندارم تا کام من برآید/یا تن رسد به مدرک یا جان ز تن درآید
روز دانشجو مبارک
+++
در کوچه درس رهگذاریم هنوز/وین راه دراز می سپاریم هنوز
از اول ثبت نام سال ها می گذرد/ما واحد پاس نکرده داریم هنوز!
روز دانشجو مبارک
+++
روز دانشجو بر تو دانشجوی موفق مبارک باد
طرح شادمان سازی پشت کنکوری های گرامی

 



           
پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, :: 23:31
محمد ابراهیم پیرگزی

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق  کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند .

    
    سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند .
    
    بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هرکدام از دانش آموزان پس از اتمام ،برگه های خود را به معلم تحویل داده ، کلاس را ترک کردند .
    
    روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانه نوشت ، وسپس تمام نظرات بچه های دیگر در مورد هر دانش آموز را در زیر اسم آنها نوشت .
    
    روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحویل داد .
    
    شادی خاصی کلاس را فرا گرفت .
    
    معلم این زمزمه ها را از کلاس شنید " واقعا ؟ "
    
    "من هرگز نمی دانستم که دیگران به وجود من اهمیت می دهند! "
    
    "من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند . "
    
    دیگر صحبتی ار آن برگه ها نشد .
    
    معلم نیز ندانست که آیا آنها بعد از کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس به بحث وصحبت پرداختند یا نه ، به هر حال برایش مهم نبود .
    
    آن تکلیف هدف معلم را بر آورده کرده بود .دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسی هایشان راضی بودند  با گذشت سالها بچه های کلاس از یکدیگر دورافتادند . چند سال بعد ، یکی از دانش آموزان درجنگ ویتنام کشته شد . و معلمش در مراسم خاکسپاری او شرکت کرد .
    
    او تابحال ، یک سرباز ارتشی را در تابوت ندیده بود ... پسر کشته شده ، جوان خوش قیافه وبرازنده ای به نظر می رسید .
    
    کلیسا مملو از دوستان سرباز بود . دوستانش با عبور از کنار تابوت وی ، مراسم وداع را بجا آوردند . معلم آخرین نفر در این مراسم تودیع بود .
    
    به محض اینکه معلم در کنار تابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسئول حمل تابوت بود ، به سوی او آمد و پرسید : " آیا شما معلم ریاضی مارک نبودید؟ "
    
    معلم با تکان دادن سر پاسخ داد : " چرا"
    
    سرباز ادامه داد : " مارک همیشه درصحبتهایش از شما یاد می کرد . "پس از مراسم تدفین ، اکثر همکلاسی هایش برای صرف ناهار گرد هم آمدند . پدر و مادر مارک نیز
    که در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظر ملاقات با معلم مارک هستند .
    
    پدر مارک در حالیکه کیف پولش را از جیبش بیرون می کشید ، به معلم گفت :"ما می خواهیم چیزی را به شما نشان دهیم که فکر می کنیم برایتان آشنا باشد . "او با دقت دو برگه کاغذ فرسوده دفتریادداشت که از ظاهرشان پیدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواری به هم بسته شده بودند را از کیفش در آورد .
    
    خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت . آن کاغذها ، همانی بودند که تمام خوبی های مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود .
    
    مادر مارک گفت : " از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم . همانطور که می بینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است . "
    
    همکلاسی های سابق مارک دور هم جمع شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد و گفت : " من هنوز لیست خودم را دارم . اون رو در کشوی بالای میزم گذاشتم . "
    
    همسر چاک گفت : " چاک از من خواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم . "
    
    مارلین گفت : " من هم برای خودم را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشته ام . "
    سپس ویکی ، کیفش را از ساک بیرون کشید ولیست فرسوده اش را به بچه ها نشان داد و گفت :" این همیشه با منه . . . . " . " من فکر نمی کنم که کسی لیستش را نگه
    نداشته باشد . "
    
    معلم با شنیدن حرف های شاگردانش دیگر طاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برای مارک و برای همه دوستانش که دیگر او را نمی دیدند ، گریه می کرد .
    
    سرنوشت انسانها در این جامعه بقدری پیچیده است که ما فراموش می کنیم این زندگی روزی به پایان خواهد رسید ، و هیچ یک از ما نمی داند که آن روز کی اتفاق خواهد افتاد .
    بنابراین به کسانی که دوستشان دارید و به آنها توجه دارید بگویید که برایتان مهم و با ارزشند ، قبل از آنکه برای گفتن دیر شده باشد.




           
چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, :: 13:19
محمد ابراهیم پیرگزی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

درباره وبلاگ


این یک وبلاگ گروهی از بچه های شیمی ورودی 90دانشگاه حکیم سبزواری است که سعی میشه توی این وبلاگ مطالبی قرار بگیره که واقعا بیننده ازش راضی باشه(به امید خدا)
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بچه های شیمی.بهمن 90.حکیم سبزواری و آدرس shimibahman90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 76
بازدید هفته : 105
بازدید ماه : 104
بازدید کل : 3784
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 73
تعداد آنلاین : 1


Alternative content